برای آسمان های بی نشان........
آی غریبه ها
من, آشنای هیچ کدامینتان نیستم ,
نبوده ام..
از راهی که آمده ام
فردا چلچله ها می رسند
سیاه پوشیده اند
و شبنامه های ممنوع را
چون هراس هر شب شما
آواز می خوانند
هر پنجشنبه
طبلی که صدای رقاصکی را مینوازد,
عجیب می گرید...
کسی نمی رقصد...
تنها
زنی که موهایش را بافته است
زخمهای گلویش را فریاد می کند
و تکه تکه هایش را جا می گذارد
وتمنای پروازی
هر پنجشنبه
در دستان زندانبانی که
غزلپاره های عاشقانه را سر می برد
جان می دهد...
هر پنجشنبه
کسی قربانی می شود
و شبنامه ای
سیاه.... سفید....سبز...
به نشانی آسمان پست می شود
مرسی سحر عزیز لذت بردم [گل]
سلام.در عمقی از ژرفی احساس بسیار زیبا نوشته اید این شعر آشنا را.موفق و شاد باشید.[گل]
سلام بسیار عالی من شمارو لینک کردم ..شما هم اگه دوست داشتین منو تو جمع دوستاتون یاد کنید مانا مانی..[گل]
هر پنجشنبه کسی قربانی می شود [گل][گل][گل] و شبنامه ای سیاه.... سفید....سبز... به نشانی آسمان پست می شود [گل][گل][گل]
انتظار لغت غريبي است لغتي که روزها يا شايدم ماهها ست که با آن خو گرفته ام که چه سخت است انتظار هر صبح طلوعي ديگر است بر انتظارهاي فرداهاي من خواهم ماند تنها در انتظار تو چرا نوشتم در برگ تنها ئيم براي تو ..نمي دانم؟ شايد روزي بخوانند بر تو عشق مرا آنگاه در نم نم باران و بوی دلکش خاک و برگان پوسیده ی زرد نگاهم را جستجو کن عالی بود... پیروز باشی...[گل]
سلام شعرت عالی بود به روز میکنی یه خبر بده با دو غزل تو را من چشم در راهم به امید دیدار
سلام سحر عزیز ببخش دیر می یام. این چند سپید اخیرت را خواندم. زیبا بودند و با احساس مرسی و موفق باشی. [گل][گل][گل]
من آشنای هیچ کدامتان نیستم اینو درست کن شعر ساختر یکدست وانسجام دارد ترکیب های آننیز بسار زیبا ست همیشه شاعر باشی
ساختار شعر منظورم بود
سلام گشتي در بلاگ شما كه بي دليل هم نيست واظهاري از روي احترام كارهايتان جالب و قابل تبريك گفتن است دست مريزاد اين يكي كار را بسيار دوست تر دارم